نویسنده: مارتین گریفیتس
مترجم: علیرضا طیب



 
خشونت ساختاری یکی از مفاهیم کلیدی حوزه بررسی های صلح است که نخستین بار یوهان کالتونگ (Galtung 1975)که خود از پیشتازان این حوزه بود آن را سکه زد. بیش تر ما به طور شهودی از صلح برداشتی سلبی داریم و آن را با نبود جنگ با درگیری مسلحانه برابر می دانیم. صلح نقطه مقابل جنگ، این پدیده مشهود، سنجش پذیر و با نتایج مستقیم بسیار ملموس است. بر این اساس، در سراسر سال هایی که جنگ سرد میان اتحاد شوروی سابق و ایالات متحده جریان داشت بسیاری از ناظرانی که پشتیبان بازدارندگی هسته ای و شرایط نابودی قطعی متقابل بودند ادعا می کردند که این بازدارندگی قطع نظر از هزینه هایش به حفظ «صلح طولانی» میان این دو دشمن بزرگ کمک کرده است. اما اندیشه خشونت ساختار ی(و «صلح ایجابی» به مثابه اصطلاح همراه آن) نه تنها به کاربرد مشهود زور میان دولت ها بلکه به هر امر اجتناب ناپذیری اشاره دارد که جلوی پرورش شخصیت یا خودشکوفایی انسان را می گیرد یا آن را به تعویق می اندازد. پژوهشگران صلح معمولاً صلح ایجابی را هم به معنی برآورده شدن نیازهای اساسی بشر که می تواند روان شناختی، بوم شناختی، اقتصادی و معنوی باشد می گیرند. بنابراین، مفهوم خشونت ساختاری به مراتب دامنه دارتر از تکیه سنتی محققان آمریکایی -انگلیسی روابط بین الملل روی جنگ و کاربرد مستقیم زور مسلحانه ی فیزیکی میان دولت هاست.
به عبارت مشخص تر، این اصطلاح اشاره به ساختارهایی دارد که سلطه یک گروه واقع در مرکز قدرت را بر گروه دیگری که معمولاً اکثریت و پیرامون نشین است حفظ می کنند. از دید پیرامونیان، خشونت ساختاری می توان به صورت دستمزدهای کم، بی سوادی، و فقر بهداشتی، حقوق ناچیز قانونی یا سیاسی، و کنترل بسیار محدود بر زندگی خودشان نمایان شود. اگر اینان در برابر شرایط فلاکت بار خود مقاومت کنند یا اقدام مستقیم برای تغییر آن بکوشند ممکن است با خشونت مستقیم روبه رو شوند.
مفهوم خشونت ساختاری نخستین بار در چارچوب وضعیت های استعماری به کار رفت. خود گالتونگ از کارهای میدانی که در رودزیای تحت حکومت استعماری انگلیسی انجام داده بود الهام می گرفت. امروزه این مفهوم معنایی گسترده تر یافته است و شیوه های پایدار و غالباً موذیانه ای را در برمی گیرد که ساختارهای سرکوبگر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی که از طریق آن ها به افراد صدمه می زنند. در مقایسه با خشونت مستقیم، خشونت ساختاری آرام تر اعمال می شود ولی به ادعای برخی در درازمدت جان افراد بسیار بیش تری را می گیرد یکی از شیوه های سنجش خشونت ساختاری این است که سال به سال از بالاترین عدد امید زندگی کشور عدد میانگین امید زندگی در جهان را کم کنیم و حاصل را بر بالاترین عدد امید زندگی تقسیم کنیم تا به شاخصی سردستی برای مرگ های نابه هنگام و قابل پیش گیری دست یابیم. بدین ترتیب دست کم به عدد 17 میلیون نفر تلفات در سال می رسیم که معمولاً از کودکان جهان سوم هستند که از گرسنگی یا بیماری های قابل پیش گیری جان می بازند.
بی گمان، مرگ یگانه نتیجه ای نیست که خشونت ساختاری برای قربانیانش به بار می آورد. در سیاست جهان شاهد چهار نوع خشونت هستیم: نخست، خشونت کلاسیک مطرح در نوشته های سنتی که ناظر بر صدمه زدن عمدی مثلاً در جنگ، شکنجه یا مجازات های غیرانسانی و اهانت بار است؛ دوم، محروم سازی افراد از نیازهای مادی اساسی شان به سرپناه، پوشاک، خوراک و آب؛ سوم، سرکوب که به از دست رفتن آزادی های انسان برای انتخاب باورهای خود و ابراز آن ها اشاره دارد؛ سرانجام، از خود بیگانگی هم شکلی از خشونت ساختاری بر ضد هویت ما و نیازهای غیرمادی مان به همبستگی و داشتن رابطه با دیگران است. خشونت ساختاری ناظر بر دومین، سومین و چهارمین نوع خشونت است. لازم نیست خشونت ساختاری بین یک نفر مرتکب و یک نفر قربانی به صورتی مشهود رخ دهد بلکه ممکن است در دل نظم اجتماعی یا ساختار سیاسی و اقتصادی مستتر باشد.
درست همان گونه که نبود جنگ (یا صلح نسبی) جایگزین بهتری برای خشونت مستقیم است صلح ایجابی نیز بر خشونت ساختاری ترجیح دارد. در اصل، صلح ایجابی متضمن وجود ساختارهایی است که میزان فزاینده ای از آزادی سیاسی و عدالت اجتماعی را فراهم سازند. وی مفهوم خشونت ساختاری کاربرد چندانی در تبیین امور ندارد بلکه صرفاً راهی برای تشریح واقعیت آشنا و هر چند غمباری است که به ویژه در جهان سوم حکمفرماست. میان خشونت ساختاری و خشونت مستقیم هیچ پیوند آشکاری وجود ندارد-فقر و سرکوب لزوماً منجر به شورش نمی شود. مفهوم خشونت ساختاری مفهوم جالب توجهی بود که به تعریف دامنه بررسی های صلح کمک می کرد و همچنین نیز به ابزار مفیدی برای سخن سرایی فعالانی است که درصدد توجیه کردن مبارزه با سرکوب اقتصادی هستند. اما می توان این مفهوم را بیش از حد فراخ و کلی دانست. نه تنها برای تشریح آن چه غالباً خشونت ساختاری خوانده می شود اصطلاحات کاملاً خوبی (مانند بی عدالتی، از خود بیگانگی، سرکوب و غیره) وجود دارد بلکه در هم آمیختن چنین پدیده هایی با نسل کشی نازی ها نیز نتایج ناگواری دارد. با این حال، خشونت ساختاری دلیل خوبی برای مبارزه مسلحانه به دست انقلابیون می دهد. با استناد به خشونت ساختاری تمایز میان آن و دیگر شکل های «خشونت» نامشخص می شود و استفاده از خشونت مستقیم برای پایان بخشیدن به خشونت ساختاری توجیه می گردد.
ـــ بررسی های صلح؛ دولت درمانده؛ قدرت

خواندنی های پیشنهادی

-1985 Galtung,J.Twenty-five years of peace Research:Ten Challenges and Some Responses,journal of peace Research 22,141-58.
-1995 Lawler,p.A Question of Values:Johan Galtung's peace Research,Boulder,CO:Lynne,Rienner.
مارتین گریفتیس
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390